♠♥♣☺ سرگـــــــــــــــــرم شو ☺♣♥♠

سرگرم کننده،جالب و خواندنی،جک و اس ام اس،sms

♠♥♣☺ سرگـــــــــــــــــرم شو ☺♣♥♠

سرگرم کننده،جالب و خواندنی،جک و اس ام اس،sms

عشق از دیدگاهای متفاوت:


  1.عشق از دید حاج آقا : استغفرالله باز از این حرفای بی ناموســی زدی ؟!

( جمله عاشقانه : خداوند همه جوانان رو به راه راست هدایت کنه )



2.عشق از دید یک ریاضیدان : عشق یعنی دوست داشتن بدون فرمـــول !

( جمله عاشقانه : آه عزیزم به اندازه سطح زیر منحنی دوستت دارم )



3.عشق از دید رحیم گوشکوب بقال سر کوچه : والا زمان ما عشق مشق

 نبود ننمـون رفت این فاطی اتوماتیک رو واسمون گرفت !

( جمله عاشقانه : هوی فاطی شام چی داریم ؟ )



 4.عشق از دید ننه بزرگم : نزن ننه این حرفارو !

 راستی این دختر بتـــــول خانوم خیلی دختر خوب و با کمالاتیه !

( جمله عاشقانه : بریم خواستگاری ... )



 5.عشق از دید دوست دخترم : عزیزم تو که عاشقمی

 پس چرا کارت شارژ برام نمیخری ؟! واسه ناهار هم بریم سورنتو ...

 نادیا و دوستشم میان ... دوست نادیا واســـش یه ماتیز گرفته !

 تو حتی حاضر نیستی واسه مــن که اینهمه دوستت دارم یه پراید بخری ؟!

( جمله عاشقانه : عزیزم گوشی سونی میخوام .. راستی دوستت هم دارم! )



 6.عشق از دید غلام شوفر : رادیاتور عشق من از برایت جوش آمده ! باور نداری بر آمپرم بنگر! 

( جمله عاشقانه : عزیزم دوست دارم ! بووووو بوووووو بوووووغ )



 7.عشق از دید دخترای ترشیده : خدا جون یعنی میشه بیاد خواستگاریم ؟!!

( جمله عاشقانه : یا شابدالعظیم 1000 تومن نذرت که بیاد خواستگاریم )



 8.عشق از دید بابام : آخه پسر عشق واست نون و آب میشه ؟! حالا بگو ببینم باباش چی کارس؟

( جمله عاشقانه : برو دختر حاج آقارو بگیر )




10.عشق از نگاه ننم : وا مگه تو امسال کنکور نداری ؟! عشق باشه واسه بعد !

( جمله عاشقانه : اوا غذام سوخت )

تفاوت دختر و پسر

...همه‌ی ما می‌دانیم و بر این موضوع واقفیم که «دختر وپسر ندارد،

 مهم این است که بچّه آدم باشد!» پس ما هم با بی طرفی کامل

 به مقایسه‌ی انواع و اقسام این موجود مهم می‌پردازیم:

2.‌ دبستان:
دختر و پسر:. در این مقطع کودک با پرسش‌هایی نظیر

«مدرسه رو دوست داری؟ چند تا؟»، «خانم معلّم رو چی؟» ،

 «چند تا بیست گرفتی؟»، «چرا بیست گرفتی؟»‏‏،

 «چرا چند تا بیست گرفتی؟!!» و... مواجه است.
علایق: مامان و بابا، خانم معلّم، مدرسه، درس، ریاضی( ؟! ).
مشاغل مورد علاقه: خلبانی، پزشکی (یک همچین چیزهایی).

3. دبیرستان:
دختر: در چنین مقطعی، دخترها تبدیل می‌شوند به یک جور

 «من دیگه بزرگ شده‌ام مکرّر. ترکیبی از عکس، پوستر، کامپیوتر،

 دکّه‌ی روزنامه‌فروشی، و «یه کمی هم درس بخون». پرسش‌های مهمی که

 با آن مواجه می‌شوند عبارتست از: «تو چرا اُفت تحصیلی پیدا کردی؟!»،

 «تو چرا تازگی‌ها این قدر جلوی آیینه‌ای؟!»، «گوشی تلفن کو؟!!»


علایق: آشنایی با انواع و اقسام دوستان، دلتنگی برای انواع و

 اقسام دوستان(!)، انواع چت روم، CD، گوشی تلفن، موسیقی و...


مشاغل مورد علاقه: بازیگری، نوازندگی و حالا شاید پزشکی!

پسر: ترکیبی از «تو دیگه مرد شدی»، «پسرم بزرگ شده»،

«آخه پسر تو کی می‌خوای بزرگ بشی؟»، «پسرم، می‌خوای در آینده‌ی

 نزدیک بزرگ بشی یا آینده‌ی دور؟!» افه، رو کم کنی، فوتبال،

فوتبال، فوتبال، تریپ رفیق‌بازی و معرفت و اینا.


علایق: رفیق، فوتبال، منچستر، یوونتوس، بایرن

(البته از سایر تیم‌های از قلم افتاده معذرت!)، ایضا ً موارد بالا.


مشاغل مورد علاقه: بازیگری، خوانندگی، شغل نان و آبدار... همان شغل نان و آبدار.

4. پیش‌دانشگاهی:
علایق: یادگیری روش‌های تست زدن در سه سوت دو سوت و نیم و کمتر، دانشگاه و اینا...
مشاغل مورد علاقه:
دختر: پزشکی، مهندسی، «هر چی قبول بشم»، «وای خدا نکنه قبول نشم!»
پسر: مبارزه با سربازی!، مهندسی، پزشکی و...

5. دانشگاه:
دختر و پسر: ترکیبی از جزوه، «عطر گل‌های بهاری»،

«عشقمون کاشکی همین جوری بمونه!» و... پرسش‌های متداول:

 «عشق یعنی چه؟!!»، «کلاس تشکیل نمی‌شه؟»،

«عشق یا ثروت، مسئله کدام است؟»،

« ‌(با نازخوانده شود لطفا) فعلا می‌خوام درسمو ادامه بدم (آره دیگه؟!)»
علایق:
دختر: بوفه‌ی دانشکده، ردیف جلوی کلاس، دو در نمودن کلاس و...
پسر: علایق : ایضا ً بوفه ، ردیف آخر کلاس ، ایضا ً دو دَر نمودن کلاس...

مشاغل مورد علاقه:
دختر: شغل پر درآمد، شغل
HIGH CLASS و...
پسر: شغل مناسب و پر درآمد... شغل مناسب... شغل

مکالمه ای بین من و مادرم:

-مامان

- جونم

- داشتم ماست می خوردم

- نوش جونت پسرم

- ریخت رو فرش

- کوفتو بخوری نکبت؛ خاک تو سرت.....

داستان یک جوان امروزی

چندسال پیش یکروز جلوی تلویزیون دراز کشیده بودم، فوتبال نگاه می کردم و تخمه می خوردم. ناگهان پدرو مادر و آبجی بزرگ و خان داداش سرم هوار شدند و فریاد زدند که:« ای عزب! ناقص! بدبخت! بی عرضه! بی مسئولیت! پاشو برو زن بگیر.


 رفتم خواستگاری؛ دختر پرسید: « مدرک تحصیلی ات چیست »؟ گفتم:« دیپلم تمام »!


 گفت:« بی سواد! امل! بی کلاس! ناقص العقل! بی شعور! پاشوبرو دانشگاه.


 *رفتم چهار سال دانشگاه لیسانس گرفتم ......*


 برگشتم؛ رفتم خواستگاری؛ پدر دختر پرسید:« خدمت رفته ای »؟ گفتم:« هنوز نه »


 گفت:« مردنشده نامرد! بزدل! ترسو! سوسول! بچه ننه! پاشو برو سربازی »


 رفتم دو سال خدمت سربازی را انجام دادم.


 برگشتم؛ رفتم خواستگاری؛ مادر دختر پرسید:« شغلت چیست »؟ گفتم: 


« فعلا کار  گیر نیاوردم »؛ گفت:« بی کار! بی عار! انگل اجتماع!


تن لش! علاف! پاشو برو سر کار »
 

 رفتم کار پیدا کنم؛ گفتند:« سابقه کار می خواهیم »


 رفتم سابقه کار جور کنم؛ گفتند:« باید کار کرده باشی تا سابقه کار بدهیم »


 دوباره رفتم کار کنم؛ گفتند: « باید سابقه کار داشته باشی تا کار بدهیم»


 برگشتم؛ رفتم خواستگاری؛ گفتم: « رفتم کار کنم گفتند سابقه کار، رفتم سابقه کار جور کنم گفتند باید کار کرده باشی ». گفتند:« برو جایی که سابقه کار نخواهد »



 برگشتم؛ رفتم خواستگاری؛ گفتم:« رفتم جایی که سابقه کار نخواستند گفتند باید متاهل باشی ».  

 

گفتند:« باید کار داشته باشی تا بگذاریم متاهل شوی »


رفتم؛ گفتم:«باید کار داشته باشم تا متاهل بشوم».


گفتند:« باید متاهل باشی تا  به تو کار بدهیم »

 

 برگشتم؛ رفتم نیم کیلو تخمه خریدم دوباره دراز کشیدم


جلوی تلویزیون و فوتبال نگاه کردم!


رفتم جایی که سابقه کار نخواستند. گفتند:« باید متاهل باشی »

قرص قند و نوشابه!!!

فقط یه ایرانی میتونه وقتی توی مهمونی یا عروسی آب خوردن 

گیرش نیاد، قرص قندش رو با یک لیوان نوشابه بخوره!

استاد با هوش و حاضرجواب!!!

 به نام خدا

یه استاد داشتیم هر سری میومد سر کلاس به دختر خانمها تیکه میانداخت.

یه روز دخترا تصمیم گرفتند با اولین تیکه ای که انداخت از کلاس برن بیرون....

قضیه به گوش استاد رسید

(میدونید که، توسط عده ای از آقا پسرهای جان بر کف!!!!!)

جلسه بعد استاد کمی دیر اومد سر کلاس و برای توجیه دیر آمدنش گفت:

 از انقلاب داشتم میومدم، دیدم یه صف طولانی از دخترا تشکیل شده،

 رفتم جلو پرسیدم، گفتند با کارت دانشجویی شوهر میدن!

دخترا پا شدند که برن بیرون،

 استاد گفت: کجا میرید،

وقتش تموم شد، تا ساعت 10 بود! تمام کلاس رفت رو هوا  "

مرخصی همسر !!!!

 به نام خدا

تقاضای مرخصی همسر !!!!  

 می گویند در دوران قبل که پاســگاه های ژاندارمری در مناطق مرزی و روستایی و دور از شهرها وجود داشته و اکثرا ماموران مستقر در آنها از نقاط دیگر برای خدمت منتقل می شدند باید مــدت زیادی را دور از اقوام و بستگان سپری می کردند کما اینکه سفر و رفت وآمد به سهولت فعلی نبوده شاید بعضی مواقع حتی در طول سال هم امکانی برای مسافرت ماموران به شهر موطن خود پیش نمی آمد و به همین خاطر معدود خانه سازمانی در اختیار فرمانده پاسگاه و برخی ماموران دیگر قرار می گرفت.همـــسر یکی از فرماندهان پاسگاه که به تازگی هم ازدواج کرده و چندین ماه از زندگیشان دور از شهر و بستگان در منطقه خدمت همسرش می گذشت بدجوری دلتنگ خانواده پدری اش شده بود چندین بار از شوهرش درخواست می کند که برای دیدن پدر ومادرش به شهرشان به اتفاق هم یا به تنهایی مسافرت کند ولی هر بار شوهرش به بهانه ای از زیر بار موضوع شانه خالی می کند. زن که در این مدت با چگونگی برخورد ماموران زیر دست شوهرش و بعضا مکاتبات آنها برای گرفتن مرخصی و غیره هم کم و وبیش آشنا شده بود به فکر می افتد حالا که همسرش به خواسته وی اهمیتی قائل نمی شود او هم به صورت مکتوب و به مانند ماموران درخواست مرخصی برای رفتن و دیدن خانواده اش بکند ، پس دست

به کار شده و در کاغذی درخواست کتبی به این شرح می نویسد:

 

   " جناب ..... فرمانده محترم ...

   اینجانب .... همسر حضرتعالی که مدت چندین ماه است پس از ازدواج با

شما دور از خانواده و بستگان خود هستم حال که شما بدلیل مشغله بیش از حد

کاری فرصت سفر و دیدار بستگان را ندارید بدینوسیله درخواست دارم که با

مرخصی اینجانب به مدت .. برای مسافرت و دیدن پدر ومادر واقوام موافقت

فرمائید ."

 " با احترام ..... همسر شما"  

 

 و نامه را در پوشه مکاتبات همسرش می گذارد.

چند وقت بعد جواب نامه به این مضمون بدستش میرسد:  

 

   "سرکار خانم ...

   عطف به درخواست مرخصی سرکار عالی جهت سفر برای دیدار اقوام، با

درخواست شما به شرط تامین جانشین موافقت میشود ."

فرمانده ..."

  

خودتان می توانید حدس بزنید که همسر بیچاره با دیدن این جواب قید مسافرت و دیدن پدرو مادر را زده ماندن در همان محل خدمت شوهر رضایت می دهد.